نگاه تو

همیشه برای ماندن "دلیل" هست برای رفتن "بهانه"

برای خاستن "نیاز" هست و برای رد کردن "مصلحت "

برای داشتن "فضا" هست برای نداشتن "تفصیر"

اینکه سوار بر کدام کوپه ی این قطار شوی به "ماندن"و "خاستن" و "عشق" داشتن بر میگردد

وگرنه جهان پر است از "بهانه" و "مصلحت"...

 

+که الان میگم  رفتن که بهانه نمی خواهد 

یک چمدان میخواهد از دلخوریهای تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشیهای انکار شده...

نوشته شده در دو شنبه 10 / 11برچسب:,ساعت 11:31 توسط dokhtarak| |

تکیه کردن به عشق را دوست دارم "اما"از دوباره افتادن می ترسم

نگاه عشق را دوست دارم "اما"از سرد شدن های نگاه اش می ترسم

دستانش را دوست دارم  "اما"از دوباره خالی ماندن دستانم می ترسم

آغوشش را دوست دارم "اما" از دوباره بی پناه شدن می ترسم

با کسی تا ابد بودن را دوست دارم "اما" از دوباره رفتن ها می ترسم

قصه را کوتاه می کنم, عشق را دوست دارم اما از این همه "اما" ها می ترسم...

نوشته شده در دو شنبه 10 / 11برچسب:,ساعت 11:22 توسط dokhtarak| |


Power By: LoxBlog.Com